کشوری دیگر بباید ساخت و از نو ملتی
دروطن دیگر نمی بینم امید و همتی
کشوری دیگر بباید ساخت و از نو ملتی
دروطن دیگر نمی بینم امید و همتی
کشوری دیگر بباید ساخت و از نو ملتی
عقل سالم در مغز سالم است نه تن سالم - دکتر نادر نوری
Naader Noory, [16.04.18 02:45]
منه با هرزگان هرگز تو گام
مشو با ناکسان هم هم مرام
به هر جا می روی هشیار باش
نگهدار ارج خود با احترام
اگر بربام اندیشه رَوی
ببینی هر فریب از پشت بام
همه خواهان یک ساده دل اند
فریب از کس مخورای نیک نام
شکستی گر دلی پوزش بخواه
بده با مهر آن را التیام
به شیّادی اگر لطفی کنی
به زودی از تو می خواهد سهام
مراقب باش نافذ از فریب
بریده انسجام از این نظام
فریاد در چاه
چنان در تب چنان درغم من اَستم که لغزد جامِ مِی افتد ز دستم
به هر سو روکنم بینم سرا بی به جز مِی من ندانم چه پرستم
دگرگون شد دلم خون شد ز دنیا شَهم مات است و در ماتم نشستم
در این گرداب گمراهان اسیرم چنان هایل که از جانم گُسستم
نمی بینم ریایی در وجودم همیشه گفته ام اینم که هستم
به خود می بالم از عزمی که دارم خرافه را به پای خود نبستم
چراامشب قرارم نیست ساقی ؟ نمی دانم چه می گویم چو مستم
بیا (نافذ) بزن فریاد در چاه که می بینی سکوتم را شکستم
دکتر نادر نوری ( نافذ) بهمن 95
ای آن کسی که خود می پرستی
یک دم بیندیش آخر چه هستی
گر چون نیوتن یا استفانی*
یا پور سینا فخرزمانی
یا با خیالت تک در جهانی
یا چون برُس لی یک قهرمانی
گر می کشی حق تو در نهانی
یا می فریبی یک بی زبانی
گر سد هزاران مزدور داری
یا لشگری چون تیمور داری
یا پیروانی پر شور داری
یا روی تابان چون هورداری
گر گنج قارون در بقچه ات هست
یا سدمهارت در مخچه ات هست
گر زورمندی گر شاه و رهبر
یا تیز هوشی با هوش برتر
این ویژگی ها بادو و حباب اند
ظاهر مبین تو همچون سراب اند
اندیشمندان دنبال آبند
دور از ظواهر دور از لعاب اند
ساده بگویم بلکه بفهمی
از نیک نامی داری چه سهمی ؟
تنها نشانت نیکو نهادیست
باقی همه کف یا خُرده بادیست
آزاده باش و مردم میازار
رفتار خود را نیکو نگهدار
یک مشت خاکی ای آدمیزاد
از خود رها شود دلها بکن شاد
تو تا توانی " نافذ " خرد ورز
بالاتر از این چه باشد اندرز ؟
نادر نوری ( نافذ) فروردین 97
_____________________________
* استفان هاوکینگ سر شناسترین فیزیکدان سالهای اخیر که اسفند96 فوت کرد
چرا می خواهی غمگسارم بروی ؟
ازاین چشمان اشکبارم بروی ؟
خطایم چه بوده ای مه من ؟
دلت می آید از کنارم بروی ؟
دلم را با سنگ فراقت مَشِکن
همیشه از غم سوگوارم بروی
دکتر نادر نوری فروردین 97
کپک مغزان
سخن چون بگویی طرف را بسنج
مبادا نفهمد بیفتی به رنج
حقایق مگو با کس کند هوش
که خونش رسانی به نقطه ی جوش
دریغ از کپک مغز حرف حساب
مخی هم ندارد که گیرد جواب
جدا کن از او راه خود را عزیز
که ارزش ندارد به قدر پشیز
مکن وقت خود را برایش تلف
به سویش بینداز مشتی علف
دکتر نادر نوری اسفند 96
امان از دست آن کس که دو روست
هر کسی نزد ما آمدو هردرد داشت
می توان پای کمبود ویتامین گذاشت
آزمایش برایش سفارش می شود
تا بدانیم چه کم گزارش می شود
بشنو ازناخوشی های پایین رفت آن
درد ماهیچه ای است و دیگر درد ران
گر دیابت گرفته کسی یا که کهیر
شاید از کاهش دی، بدن گشته اسیر
گرزنی خستگی داشت و در نومیدی است
شاید ازاُفت میزان ویتامین دی است
شیب کمبود آن در زمستان ودی است
از مکافات این شیب پینه در پَی** است
ماه دی ماه هجران دی است و بلا
هر مریضی رسد دی به اوج ابتلا
آسمیان را شفا ده ، کمک از د بگیر
چون که در اُفت آن آسم می گردد دلیر
وی ته مین روده را پاس می دارد ز شر
پاسداری کند از بدن، پستان، جگر
آن کسانی که داروی صرعی می خورند
در کنارش بگویید باید دی خورند
ویته مین دی مفید است و غوغا می کند
خود به خود مالکش را مداوا می کند
است MS پینه در پَی نام پارسی **
( از کتاب برابر پارسی واژگان پزشگی اثر اینجانب دکتر نادر نوری )
در غارتارجهل به دنبال روزنی ؟
نور از خرد بگیر که آیی به روشنی
مقبولیت جداست زِ هر زور گفتنی
نادر، خرد نه خامه ی دانش شکستن است
نوری نفیس باشی اگرجهل بشکنی
پاکیزه خوی باش و خردمند و خوش زبان
با دیو نفس جنگ جز آن نیست دشمنی
دکتر نادر نوری بهمن 96
امان از دست آن کس که دو روست چو دیوی ددمنش ، بی چشم و روست
اگر در نزد تو چون آدم است مکن باور که این یک نیمه روست
برای دست یابی به هدف نه دشمن می شناسد او نه دوست
چو خر از هر چمن جوید علف چراگاهش شکر آب دو دوست
کلامش بی بها پر از دروغ قسم بی خود خورد بی آبروست
سرشته ذات وی با اختلاس کلاغی دانه دزد و کینه جوست
سرانجامِ دو رو، نافذ چه شد ؟ ذلیلی شد نه پُز ماندش نه پوست
دکتر نادر نوری ( نافذ) بهمن 96
خرچنگ خرافات
سنگ به خرچنگ خرافات زنید
آتش در آغُلِ آفات زنید
پشت به گفتار خرد کوب کنید
تیشه به ریشه ی مماشات زنید
غرق خیالات مگردید دگر
سد پل بر روی خیالات زنید
از خرد خویش بگیرید کمک
چنگ به مایه ی مباهات زنید
روح و روان نادر زخم گرفت
مرهم زخمی به جراحات زنید
چشمه ی پر آب بجویید شما
آبی به عقل جماعات زنید
دکتر نادر نوری
اندیشه و عقل زنده به گور
جایی که کلنگ و بیلْ مزدور است اندیشه و عقل زنده به گور است
دستی که زمانه پرتوانش کرد نایی نبرد، که از شرف دور است
آن کس که به زور بر سریری ماند یک کوک زمخت و وصله ناجور است
آن کس که دریغ می کند از فکر خالی از خرد مدام منفور است
چنگی که سرشت او چپاول است دژخیم وکشنده همچو تومور است
آن دل که برای کشورش سوزد بسیار عزیز و شمع پر نور است
در خرمن جهل ، زد شَرر نادر از آن که دلش به نصر منصور است
دکتر نادر نوری دی 96
پشیمانم که آزردم دلی را پریشانم زکف دادم گلی را
کجا رفتی ؟ سدایم کن دوباره سدایت حل کند هر مشکلی را
دکتر نادر نوری دی 96
قسم به آن که دنیا را سرشت نیم در فکر دوزخ یا بهشت
به هر سو رو کنم بینم دروغ به دور افکنده ام زیبا و زشت
دکتر نادر نوری دی 96