______________
دکتر نادر نوری ( نافذ) بهمن 1402
خیالات متحده
خیالات متحده
دقیقن چند دقیقه پیش از پیش خواب برخاستم .
خواستم به جویبار پیچ در پیچ اندیشه ام سریع سری بزنم و یک دسته گل نو بچینم .
ناچار برای بدست آوردن چند برگ آچار دست نیاز به سوی میز مطالعه دراز کردم
او هم بی سدا چند برگ در دستم گذاشت.
داشتم مداد زرنگی را بر می داشتم تا نهال های افکارم را بر روی کاغذ بکارد که یکباره برق قهر کرد و اتاقم را ترک .
در گور تاریکی از تاریکی با نور مهتاب باریکی تنها ماندم .
جیرجیرک ها از شادی جار زدند و سوسکها هم در آن دم سیاه تا توانستند باربردند.
ومن هم آرام بر شانه ی سرد سکوت تکیه زدم .
در گوشه ای گوشیم را شمع و تکه ای تمرکز جمع کرده بلکه نقطه نوری به کانون افکارم بتابد تا چهار دیواری دلسردی ام را کمی گرم کنم که ناگهان
خفاشان خیالات متحده به سرم یورش آورده که کشان کشان مرا از کهکشان فکربه چاه زندان دیاربکر بیندازند
اما چنگ به آسمان و ریسمان زدم و نعش نقشه کور آن دشمنان نور را به قعرگور فرستادم .
نمی دانم کدام کودن کمین کرده با کمان کنایه شانه ی شأنم را زخمی کرده بود.
و کنون نمی دانم کدام کاهن کوزه های کهنه اش را برکله ام می کوبد
نمی دانم کرکس های کچل هستی چرا هیچ گاه از مو سیر نمی شوند ؟
اما سوگند به شش های شیمیای ام من هتا به پیاز آنها نیاز ندارم
سوگند به ناله های شجریان و خنده های رضویان که روزی حنجره ها خنجر ها را پاره خواهند کرد .
روزی قلم ها قمه ها را قلع و قمع خواهند کرد
روزی ریا را به ریالی نخواهند خرید
روزی خواهد آمد که کسی حاضر نیست دیگر کپسولهای تهی غمپاشان را پر کند
و نهال ها به ریش تیشه خواهند خندید
دکتر نادر نوری - کرمانشاه - Dr Naader Noory... بهمن 98
من از بهر بهروز بوده خطابم
هفته ای دیگر پر شتاب گذشت
با پریشانی چون حباب گذشت
ای دریغ از این عمر پوچ ما
سد شکایت شد بی جواب گذشت
نافذ
آذر 1402
هرس کن شاخه ی خشکیده را
بیفکن افکار پوسیده را
مخور میوه های گندیده را
جلا ده با تازه ها دیده را
بپرور با علم اندیشه را
بیان کن اسرار پوشیده را
رعایت کن حق هر ایده را
دکتر نادر نوری - نافذ
فضا آکنده از دی اکسید غم
همه با ماسکی مهمان ماتم
بدنها کوفته هر گوشه ای زخم
نمی داند کسی نام یک مرهم
دکتر نادرنوری ( نافذ )
توکز آه دل نداری غمی
نه لایق هستی نه که آدمی
به زخم مردم نپاشان نمک
اگر دلسوزی بنه مرهمی
زبان وحشی ها تف و انگ تفنگ است
زبان وحشی ها تف و انگ و تفنگ است
زبان انسانها دانش و بینش و قلب قشنگ است
دکتر نادرنوری - مهر 1400
استفراغ دین
چرا مردم ایران روز به روز از دین فرمایشی گریزان تر می شوند و بی دین تر؟
در یخچال در آشپزخانه خوراکی های خوب و خوشمزه ای چیده شده و کودکِ خانه بنا به سرشت خدادادی هر گاه گرسنه شد به آشپزخانه رفته با گرایش و گزینش خود هر آنچه ذات بدنش می طلبد بر می دارد و می خورد ... تا زمان ناهار... مادر دلسوز ولی غافل , جاهل, لجوج و کوتاه فکر , بر سر سفره ناهار با زور و خشونت و گیر و بند می خواهد با قاشق باز از آن خوراکی های خوب و خوشمزه در دهان کودک نگونبخت بچپاند در حالی شکم کودک انباشته از همان خوراکی هایی است که با اختیار و گزینش خود برداشته و خورده ! بر سر سفره مادر قاشق را با سماجت و لجاجت و خشونت تمام در حلقوم کودک کرده می گوید ناهارت را نخورده ای ! باید بخوری ! باید ..... باید ....
در این گیرو دار بگیر و بگری , کودک بد بخت , قاشق به حلقوم رسیده یکباره اوغ زده و هر آنچه هم قبلن خود با اختیار و گزینش خود برداشته و نوش جان کرده بود همه را بالا آورده و تمام استفراغ می کند و این بار شمکش کلن بی غذا میشود ! بی غذا بی غذا !!! دین هم همینگونه است . سرشت انسانی هر فرد آن اندازه از دین را که نیاز فطری و ذاتی او را برآورده می کند خود بر می گزیند و خود بر می دارد اگر بخواهیم افزون بر دین سرشتی را بر خلاف تمایل ذاتی و نیروی اختیار فرد با میخ ( همان قاشق) خشونت و لجاجت بر مغز فرد بکوبیم میخ ( همان قاشق ) که به سطح ( حلقوم ) مغزش رسید خواه ناخواه اوغ می زند و تمام آنچه راکه هم قبلن مغزش پذیرفته از مغزش استفراغ می کند و از دست می دهد و از بیخ بی دین می شود بی دین .... و بی دین می ماند
لِقوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ
دکتر نادرنوری آبان 401
دریغ ایران که هر روزش عزا است
جهان حیران عجب اینجا چه جا است ؟
سیاچاله ی غم های جهان شد
تو گویی مخزن هر چه بلا است
دکتر نادر نوری 29 بهمن 96
بر گرفته از وبلاگ دکتر نادر نوری - کرمانشاه
آه از آتش دل , درغم خود می جوشم
رنج ریشه زده تب می کنم و خاموشم
خنده رویی من ازشادی و خوشحالی نیست
پوشه ای بر سر سد زخم زمان می پوشم
____________
دکتر نادر نوری ( نافذ )