خنجر از دست افکن
اشک زلالترین اخلاص
اشک شبنم هجران
اشک درد گداخته
اشک جریان خاطره
اشک فوران غم است
دکتر نادر نوری
در غار تار جهل به دنبال روزنی
نور از خرد بگیر که آیی به روشنی
نادر خرد نه خامه ی دانش شکستن است
نوری نفیس باشی اگر جهل بشکنی
دروطن دیگر نمی بینم امید و همتی
کشوری دیگر بباید ساخت و از نو ملتی
پیری به سن نیست اگر بدانی
سن یک عدد است نه ناتوانی
بشر در تاریکی در پی آب است
عقیده درکی از برق سراب است
آن که به قدرت خوش است فکر کند یک دمی
تا به کجا قدرتش نجات دهد آدمی
بدنیا می آید با هر نفس
خردمندی و سدها خر مگس
دکتر نادر نوری
از قلب کوچک اتم تا اوج زحل
هر مشکلی که بود انسان کردش حل
وعدهای سرابین
در وطن دیگر نمی بینم امید و همتی
دروطن دیگر نمی بینم امید و همتی
کشوری دیگر بباید ساخت و از نو ملتی
دریا نگردد نجس به پوزه
پنهان نگردد قمر به زوزه
ذات خودش را عیان نماید
گر گند آبی چکد ز کوزه
دکتر نادر نوری ( نافذ) مرداد 98
آنجا که آماج سبّ و سنگی
گر سنگ کمتر خوری زرنگی
در سرزمینی که پر زخار است
یک زخم کمتر خود اُفت خار است
دکتر نادر نوری ( نافذ) فروردین 96
سیاست منیّت
سیاست قانون را می زند شلاق نه وجدان دارد نه قلب نه اخلاق
منیّت گوید خاموش ! من خوبم به جزمدحم را دربست می کوبم
منیّت گر گردد با سیاست جفت به انسانیت بدرود باید گفت
دکتر نادر نوری خرداد 98
چوچوپان خود شود با گرگ همکار
شود شاگرد وی روباه مکّار
خیانت می کند چون در امانت
امانت را به وی زنهار مسپار
مده دیگر به او هیچ اختیاری
پشیمان می شوی بسیار بسیار
_______________
دکتر نادر نوری ( نافذ ) بهمن 97
خندیدن و شاد بودن آیین من است
هر روز تلاش تازه تمرین من است
- دکتر نادر نوری -( نافذ)