دریافت pdf = pdfسروده ها و اشعار دکتر نادر نوری تا ابان 96
دریافت pdf = pdfسروده ها و اشعار دکتر نادر نوری تا ابان 96
فرط فریاد
زمانه نابکارو بد شگون است فلاکت از فساد فاسقون است
ریاکاری، رباخواری، فراوان ورق بازی سند سازی فزون است
گلوها خسته شد ازفرط فریاد سریرآرزوها واژگون است
امیدُ وعده ها اندر قفس شد قفس سازی کنون ازحد برون است
پریشان روزگارم هم چوفرهاد موانع پیش روچون بیستون است
نمایان نیست نادر، نورفکرم مدام ازغم ، روانم قیر گون است
من ازکافرندارم انتظاری دلم ازمومنان غرق به خون است
از تحجر آدمی انتر شود
منطق تحجر
دکتر نادر نوری آبان 96
جفتک جهل کج فهم حیوان منش جز خرد خرد کردن ندارد پرش
نیست در ذات وی جزخرافات و شر هیچ سودی ندارد برای بشر
می هراسد ز افکار نو هر زمان می کشد بر حقیقت به شدّت کمان
می گریزد ز دانش هیاهو کنان دوست دارد نباشد نظر در جهان
دکتر نادر نوری مهر 96
از ریشه خشک سازم جهل و سبکسری را
کوبم خرافه ها را کارم خرد وری را
دکتر نادر نوری ( نافذ )
دلنوشته ای در ستایش جناب محمد
ستایش و سپاس خاص خداوند جهان ا ست1 که ملک اوست آنچه در زمین و آسمان است.2
او که از قلب کوچک اتم تا وراء کهکشانها از ظلمات ثلاث3 تا عمق ژرف جانها 4 همه رامی داند.
او که حیات می دهد و می میراند5. ملک می بخشد و می ستاند6.
او که فضا پیمای اندیشه ها به بیکرانه های کبیریایش نرسد7 و در تدبیر امر محتاج کس نشود8
و اوست پروردگار شعری9 فالق الحب و النوی10 ،آفریدگار بی همتا.11
تدبیر آن است که او نموده و فرمان آن ،که او فرموده12 به هر که خواهد علم می بخشد13 واز آن که دانست عهد می گیرد .14
اما بعد ...
قرنها غریبانه غروب می کردند. سالها سرد در می گذشتند
و فترتی در عترت رسل رسیده بود15 !
پس در زمانی که جهان جولانگاه جمازه ی جهل شده بود ؛جان عقل به لب و خون قلب به جوش آمده بود ؛در زمانی که درستکاری، دستکاری شده و گل انسانیت در ازدحام علف های هرز هوس پژمرده گشته بود ؛ بشر به چرک شرک آلوده ، و خوی خوبیها خفته ، بدیها بر افروخته و سیرتها سوخته بود؛
پس در این زمان ، ناگهان ! باران رحمت بارید.
باران رحمت بارید .گل محمد رویید. هوسهای هرز هرس شد .شرک با دین عوض شد. دُرّ یتیم برآمد دوران کفر سر آمد .عصر اسلام رسید.کفر به اتمام رسید. یار دلآرام رسید .درهای نور باز شد .غوغایی در حجاز شد.ذکر ذو الجلال شد. تسکین آلام رسید. او به هنگام رسید.
دین در دل آرمید .روحی به جان بر دمید .شوری دگر به پا شد. جهل از جان جدا شد
و این چنین او آمد ........................ عشق به هر سو آمد ........ محمد خوشرو آمد
سلام بر او که سینه ی ستم را شکافت ؛بنیان مرصوص بساخت و بر جند جهل بتاخت.
ودرود بر او که محبت را در دل کاشت؛ کینه را از آن بر داشت و پرچم اسلام را بر افراشت.
ای محمد!
آفرین بر آفریننده ات ، عِز جهان زیبنده ات.
سلام بر تو که می گفتی :
ای انسانها !
فروتنی را چه می شود گر به همه ارزان بفروشیم ؟ بیایید با روشنی خوش بینی مطالعه کنیم.
افسار افکار را چرا به بد گمانی بدهیم؟ بیایید به خوبی ها جانی بدهیم.
از گل انسانیت چرا خار باشیم؟بیایید قلب آزار نباشیم .هرزگی نکاریم با هوس معامله نکنیم.
دین را به دینار نفروشیم. بر زبان مهار صبوری بزنیم .ادب را ابدی کنیم.
ای قطره ها!بیایید دریا شویم. از خاک به افلاک رویم ،به سوی ادراک رویم تا عرش چالاک دویم.
پس با هم باشید از هم نپاشید. از جنگل جهان بسوی آرام جان بگریزید.
ای محمد امین! رحمه للعالمین ،ای رسول کریم! رئوف رحیم ،ای کوکب هدایت !مظهر درایت، مصدر ولایت، سلام بر تو از ولادت تا شفاعت، از شفاعت الی الابد.
ای خدا!
ای ناخدای فلک وجود ! ای مقصود هر موجود! فرمانروای هستی ؛ای که همیشه هستی؛ ما را ببخش.
ما را ببخش و سلام ودرود ما را به پاکترین پیشانی بندگی ،اسوه ی نیک زندگی، محمد، برسان. ما راببخش و سلام ودرود ما را به آن بشیر بی بدیل ، نذیر بی نظیر، عصاره ی اعصار، گزیده ی اخیار، نور الابرار ، اجمال جمال و اوسوه ی کمال برسان.
بار خدایا!
مرا ببخش و سلام و درود مرا به سمع شمع جمع صنع برسان.
دکتر نادر نوری - کرمانشاه - دانشگاه دانشهای پزشگی و فرآیندهای بهداشتی و درمانی - شهرستان صحنه
1) سوره حمد 9) سوره نجم 49
2) سوره آهن 2 10) سوره انعام 95
3) سوره زمر 6 11) سوره توحید
4) سوره آل عمران 29 12) سوره اعراف 54
5) سوره آهن 2 13) سوره بقره 255
6) سوره آل عمران 26 14) سوره آل عمران 187
7) سوره غار 109 15) سوره مائده 19
8) سوره یونس 31 16) سوره آل عمران 159
دوست دارم غمی کتاب کنم
ای مهربان
ای درد شناس آشنا ، ای اشگ شناس سر شناس، بیا
ای دلنواز ، بیا ودردلت برایم پناهگاهی بساز
بیا.
بیا و لحظه ای چشمان خشگیده ی مرا با مستی ناب نگاهت غرق شراب کن
بیا............
بیا و برایم شقایقی بیاور
بیا ودستم را بگیر و با قایقی ،دقایقی به کرانه ی اقیانوس آرامش ببر
دوست دارم به ساحل زیبای چشمانت بیایم و صدایت بزنم با صدایم
دوست دارم امواج خروشان مهربانی ات را نگاه کنم درطاق بستان ابرویت اقامت گاه کنم
و دامنه ی بیستون جاذبه ات را قبله گاه کنم
دوست دارم نورنگاهت را بر دشت جانم بپاشی وجوانه ی امیدی در دلم بکاری
دوست دارم دستت را در زیر باران اشکم بگیری تا غباراز عشق بشویی
دوست دارم راهی بروم رودی ببینم نظر به آب کنم
دوست دارم آهی بکشم اشکی بنوشم غمی کتاب کنم
پس کوزه ی کوچک دلم را به دیوار مکوب !
غروب مکن ! به شمع وفا زود فوت مکن
سوگند به صحرای سوخته ی آرزوهایم که دوستت دارم
سوگند به دریچه های شکسته ی قلبم که دوستت دارم
پس بیا
بیا و دردهایم را بنویس لرزهایم را بگیر ؛ و تب هایم راتبخیر کن
بیا بیا .............
دکتر نادر نوری