پرستوی زخمی 

دست اجل آمد و گرفت از من پدرم 
 
رفت عزیزم ، جهان سیا شد در نظرم 
 
نیست شبی که به یاد او آهی نکشم
 
آه مگر می شود که از یادش ببرم 
 
کاش که می شد دوباره باز آیی زسفر
 
ای پدرم سوخت از فراقت این جگرم 
 
همچو پرنده ی  کوچکی پرشکسته ای نگران 
کیست بگیرد پس از  تو زیر بال و پرم 
 
 دکتر نادر نوری